درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عاشقانه های من و آدرس amirandmahshid.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 3
بازدید کل : 13587
تعداد مطالب : 272
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

عاشقانه های من
خاطره های عاشقانه من
چهار شنبه 9 بهمن 1392برچسب:, :: 17:48 ::  نويسنده : مهشید       
انـقـضای خــاص بــودنـت بـه پـایـان رسـیـد... دیـگـه بـه تــو فکـر نـمـیـکـنـم گـنـاه اســت!! چـشم داشتـن بـه مال غـریـبـه ها ...

چهار شنبه 9 بهمن 1392برچسب:, :: 17:48 ::  نويسنده : مهشید       
وقتی قراره که من برات نقش زاپاس رو بازی کنم ازم انتظار نداشته باش که دعایی غیر از پنچر شدنت ، برات بکنم !

شنبه 28 دی 1392برچسب:, :: 17:49 ::  نويسنده : مهشید       
آن هنگام که آن بوته خار بر روی زمین تنها بود خداوند گل سرخی را درکنارش رویانید... آن گل در کنار بوته خار شکفت ............... خداوند برگشت و آن گل را از روی زمین، با خود به آسمان برد. اما آن گل دیگر هرگز نشکفت ............... نشکفت آری آن گل سرخ ریشه اش را کنار آن بوته روی زمین جا گذاشته بود آخر آن گل به آن بوته خار دل بسته بود درآن هنگام بود که خداوند گریست ... گریست و عشق را آفرید ...

شنبه 28 دی 1392برچسب:, :: 17:49 ::  نويسنده : مهشید       
کسی دیگر نمی کوبد در این خانه متروکه ویران را کسی دیگر نمی پرسد چرا تنهای تنهایم!!! ومن شمع می سوزم ودیگر هیچ چیز از من نمی ماند ومن گریان ونالانم ومن تنهای تنهایم !!! درون کلبه ی خاموش خویش اما کسی حال من غمگین نمی پرسد!!! و من دریای پر اشکم که توفانی به دل دارم درون سینه ی پرجوش خویش اما!!! کسی حال من تنها نمی پرسد ومن چون تک درخت زرد پاییزم !!! که هر دم با نسیمی میشود برگی جدا از او ودیگر هیچی از من نمی ماند!!!

شنبه 28 دی 1392برچسب:, :: 17:48 ::  نويسنده : مهشید       
نمیگم که رو زمین عاشقترینم نمیگم برای تو من بهترینم نمیگم که ثروت دنیا رو دارم نمیگم که قدرت خدا رو دارم نمیکم که خورشید و ماه برات میارم نمیگم که ستاره تو شبات میارم نمیگم که قصری از طلا می سازم نمیگم که پلی از لاله ها می سازم نمیگم با بودنم غم دیگه مرده نمیگم خدا تو رو به من سپرده من میگم معنی عشق من تو هستی من میگم تنها امید من تو هستی من میگم یه قلب پاک و ساده دارم من میگم برای تو هر چی که دارم من میگم مهر و وفا برات میارم من میگم تا جون دارم برات می سازم من میگم با جون و دا برات می سازم من میگم غم اگه داری با تو هستم من میگم تنها با عشقت زنده هستم

شنبه 28 دی 1392برچسب:, :: 17:48 ::  نويسنده : مهشید       
خداوندا چرا دنیا چنین است سزای عاشقان شاید همین است سر سوزن وفا از کس ندیدم به قرانت قسم دیگر بریدم

شنبه 28 دی 1392برچسب:, :: 17:46 ::  نويسنده : مهشید       
دلم چون کودکی دلگیر، پا را بر زمین کوبد که "عمر خویش می خواهم! روان و راحت و آرام جان خویش می خواهم!" *** نمی فهمد دل سرکش نمی فهمد خطا رفته است بازی را دل کودک، به هر سازی که می گویم، برایم باز می گوید که: "عمر خویش می خواهم، پسم ده نازنینم را!" *** برایش قصه گفتم دوش، تا شاید بیاساید نگاهش همچنان سنگین به لبهایم هر از چندی به من می گفت: "یارم کو؟ برایم قصه او گو!" *** ز چشمش قطره ای سنگین فرو افتاد "وای الهام! پاسخ گو!!! بهارم را کجا راندی؟ نگارم را، امید روزگارم را کجا راندی؟ به هر ساز تو رقصیدم شکستم، دل نبستم باز خندیدم! تلف کردی جوانی را به تنهایی نگفتم هیچ! حالا آشیانت کو؟ یار مهربانت کو؟!" *** دل تنگم! مزن سنگم! توانم نیست آری! آشیانم نیست! یار مهربانم نیست! بی جرم از برم دامن کشیده است او من خود، زخمی ام زین غم مزن سنگم دل تنها! مزن سنگم! توانم نیست

شنبه 28 دی 1392برچسب:, :: 17:42 ::  نويسنده : مهشید       
خدایا !!!!!! دلم باز امشب گرفته بیا تا کمی با تو صحبت کنم بیا تا دل کوچکم را خدایا فقط با تو قسمت کنم خدایا !!!!!! بیا پشت آن پنجره که وا می شود رو بسوی دلم بیا پرده ها را کناری بزن که نورت بتابد به روی دلم خدایا !!!!!! کمک کن که من نردبانی بسازم و با آن بیایم به شهر فرشته همان شهر دوری که بر سر در آن کسی اسم رمز شما را نوشته خدایا !!!!!! کمک کن که پروانه شعر من جان بگیرد کمی هم به فکر دلم باش........مبادا بمیرد خدایا !!!!!! دلم را که هر شب نفس میکشد در هوایت اگر چه شکسته شبی می فرستم برایت

شنبه 28 دی 1392برچسب:, :: 17:42 ::  نويسنده : مهشید       
کجا بــودی وقتی برات شکستـم یخ زده بود شـاخه گُلم تو دستـــم کجــا بـودی وقتــی غریبــی و درد داشت مـن تنها رو دیوونه میـــکـرد کجــا بودی وقتی کنـار عکســـات شبا نشستم به هوای چشمـــات کجا بــودی ببینی مــن میســـوزم عیــن چشــات سیـاهه رنـگ روزم ســـرزنشــــای مردمـــو شنیـــدم هــر چــی که باورت نمیشه دیـدم کنـــایه هــاشونــو به جون خریدم نبــود ستــاره ام شبـا گریه چیـدم کجا بودی وقتی اشکــام میریخت خون جای گریه از چشام میـریخت کجـــا بودی وقتـــی آبـــروم مـــرد امــا به خـاطر چشات قسم خـورد کجـــا بودی وقتی که پرپر شـــدم سوختم و از غمت خاکستر شدم خنده واسه همیشه از لبـام رفت رسیدن از مرمر رویــاهـــــام رفت

شنبه 28 دی 1392برچسب:, :: 17:41 ::  نويسنده : مهشید       
امشب آسمان دیده ام ابری و بارانیست.. می سوزد و می گرید.. چون تو را می خواهد تو پدر مهربانم را.. هرچه از عمرم می گذرد دلم بیشتر و بیشتر تو را می خواهد و کمبودت را حس می کند.. سینه ام مالامال از درد است دردی جانسوز که تا مغز استخوانم را می گدازد.. کاش می توانستم مانند پرنده ای سبک بال در آسمان آرزوهایم به پرواز درآیم